پدیده شبکه سیال
پروفسور کوین دانبار تحقیقی فوق العاده انجام داد با این هدف که ایده های خوب از کجا می آیند؟ نتایج جالب بود. او به تعدادی از آزمایشگاههای علمی دور دنیا سری زد و از تمام افراد در حالیکه مشغول انجام جزیی ترین امورشان بودند، فیلم برداری کرد. در حالیکه آنها جلوی میکروسکوپ نشسته بودند، وقتی که با همکارانشان کنار آب سردکن مشغول گفتگو بودند و امثال این ها. او تمام این مکالمات را ضبط کرد و سعی کرد از منشاء ایجاد بهترین ایده ها سر در بیاورد. وقتی به یک دانشمند در آزمایشگاه فکر می کنیم، این تصویر را داریم همه دور یک میکروسکوپ جمع شده، و مشغول دیدن چیزی با دقت هستند و سپس آن لحظه شگفت انگیز جرقه زدن ایده رخ می دهد و می گوید اوه، یافتم! اما نتایج چیز دیگری بود.
نتایج تحقیق نشان داد بیشتر ایده های مهم و موفق پشت میکروسکوپ یا کامپیوتر یا میز کار پیدا نشدند! بلکه زمانی جرقه زدند که آدم ها دورمیز جلسات هفتگی با هم گفتگو می کردند. یعنی زمانیکه همه دور هم جمع شده و آخرین اطلاعات، خطاها، اشتباه ها، تجارب و یافته های خود را بازگو می کردند.
ما به اشتباه دوست داریم داستان دستیابی به ایده های نو و خلاقانه را خلاصه کنیم و در قالب زمانی کوتاه تری بیان کنیم و بیشتر بر لحظات شگفت انگیز جرقه زدن یک ایده متمرکز شویم. اما در واقع، اگر دقیق تر نگاهی به گذشته بیاندازیم، معلوم می شود که زمان زیادی طول کشیده است تا بسیاری از ایده های مهم شکل بگیرند.
وقتی یک ایده در ذهن ما شکل می گیرد، شبکۀ جدیدی از نرونها (تعدادی از 100 میلیارد سلول بافت عصبی داخل مغز ما) بودجود می آید. شبکه ای با شکل جدید که تا به حال وجود نداشته است. هر چیزی که می آموزیم یا خلق می کنیم منجر به ایجاد یک شبکه جدید می شود و سوال اینجاست: چگونه میتوان مغز را در محیطهایی قرار داد که در آن احتمال بیشتری برای شکل گیری این شبکههای جدید وجود دارد؟ در واقع شبکه ای در دنیای بیرون مغز وجود دارد که شباهت زیادی با شبکه دنیای درون مغز انسان دارد که می توان آن را شبکۀ سیال «liquid network» نامید. یعنی جایی که شما، آدم ها و ایده های متفاوت بسیاری را در کنار هم دارید، پیشینه های مختلف، علایق گوناگون در جوش و خروش هستند و با یکدیگر در رقابتند، آن فضا در حقیقت، فضایی است که به نوآوری ختم می شود. به عبارت دیگر همانگونه که وجود سلول های عصبی در درون مغز و ایجاد یک شبکه جدید منجر به یادگیری می شود. با هم بودن انسان ها نیز منجر به یادگیری، خلاقیت و دستیابی به ایده های نو می شود. و نکته همین جاست که ما بخشی از ایده های مان را از دیگران می گیریم. از کسانی که در رستوران یا چای خوری با آن ها برخورد می کنیم و با آن ها گفتگو می کنیم. آن ایده ها را به شکل های تازه ای به هم وصل می کنیم و چیزی نو خلق می کنیم حتی بدون آن که خود بدانیم یا بفهمیم.
توصیه ها:
در گذشته قهوه خانه ها و اکنون کافی شاپ ها محل حضور نویسندگان، شاعران، متفکران و مصلحان اجتماعی بوده است. چرا؟ چون این مکان، مکان بسیار خوبی است تا ما در شبکه سیال بیرونی قرار بگیریم تا کمک کنیم شبکه ای جدید در مغز ما شکل بگیرد.
به صورت تاریخی کافهنشینی یک فرهنگ شرقی بوده است که توسط جهانگردان غربی به تعجب در سفرنامهها یاد شده است. اما بعدها کافهها اصلیترین نهاد بهاشتراکگذاری ایدهها با دیگران شد.
به همین دلیل است که شوارتز آینده پژوه معروف در کتاب «شگفتیهای اجتنابناپذیر»اش در خصوص توسعه چین یک پیشنهاد عجیب و غریب می دهد: توسعه کافهها! او به درستی تشخیص میدهد که چینیها (و بهتر است بگوییم اغلب کشورهای در حالتوسعه) دانشگاههای بزرگی مانند هاروارد و استانفورد را به عنوان موتورهاي رشد آمریکا میبینند و سعي در کپیبرداری از آنها دارند. آنها با هزينه فوق العاده بالایی به خلق پارکهای فناوری و مراكز دانشگاهي روی میآورند؛ اما نمیدانند که اين نهادها كافي نيست. شوارتز تاکید میکند که شما نياز به تشكيل فضاي فكري دارید، شما نمیتوانید كتابخانه ها، كافهها و خطوط دوچرخهسواری را نادیده بگیرید. در نهایت چه کنیم؟
1- فراموش نکنیم که یادگیری و خلاقیت امری فردی نیست. خلاقیت و یادگیری در تعامل جمعی رخ می دهد. شبکه نورون ها (مغز) خود را در شبکه سیال قرار دهیم. تنهایی و تمرکز مهم است اما گفتگو و تعامل آن را کامل می کند.
2- خود را در فضاهایی قرار دهیم که آدم های متفاوت، ایده های متنوع و دیدگاه های متضاد را تجربه کنیم.
3- گفتگو کنیم آن هم غیر رسمی، همیشگی و افقی (اینکه کسی بالاتر از بقیه نباشد و همه هم سطح باشند) آنگاه لحظه های شگفت انگیز بیشتری را تجربه خواهیم کرد.